تورنتو، فوریه ۲۰۰۳
فریبرز صهبا
از فرودگاه دهلی تا مشرقالاذکار نزدیک یک ساعت راه است. چند ساعتی از شب گذشته، خیابانهای تاریک را پشت سر میگذاریم. هوا از رطوبت فصل باران و خاطرات گذشته سنگین است و لبریز.
با خود فکر میکنم پانزده سال قبل شبهای دهلی روشنتر به نظر میرسید. ماشین به چپ که بپیچد گنبد مشرقالاذکار را در آخر خیابان خواهیم دید.
- دور مشرقالاذکار خیلی عوض شده، آن را نمیشود شناخت. زاغهها (حلبیآباد) چندین برابر شدهاند. دو طرف خیابان را گرفتهاند به حدّی که دو ماشین از پهلوی هم به سختی میگذرند.
- باید در موقع مِلا "جشن مذهبی هندوها" این جا را دید. جمعیّت به حدّی زیاد است که راه را به کلّی به روی ماشینها میبندند. در یک هفته جشن شاید یک میلیون آدم برای بازدید معبد کالکاجی و مشرقالاذکار میآیند.
- مگر تمام این زمینها فضای سبز نبودند؟ شهرداری آن را محوطهسازی کرده بود، چندین ساختمان هم برای پیکنیک ساخته بودند. چرا دولت برای این زاغهها کاری نمیکند؟
- مسأله سیاسی است. اینها صدها هزار مردم بیخانمان هستند که بیشتر آن فضای سبز و زمینهای خالی را بدون اجازه صاحب شدهاند و با خشت و گل و حلبی و پلاستیک برای خودشان زاغه ساختهاند. حال هر وقت دولت میخواهد محل را تخلیه کند و زاغهها را از بین ببرد حزب مخالف از آنها حمایت میکند و کار معوق میماند. سالهاست این مشکل ادامه دارد و راه حلّی هم نیست. در نتیجه تمام محل و خیابان ورود مشرقالاذکار که زمانی چنان مرتب و تمیز بود به خاطر وجود این زاغهها بدون هیچ فاضلاب و آبریزگاه به گندابی متعفّن و مرکز پشۀ مالاریا تبدیل شده است.
به محلّۀ تجارتی نهرو رسیدهایم. خیابان با وضع اسفباری از میان زاغهها میگذرد. تعفّن غیرقابل تحمّل است پنجرهها را میبندیم. چقدر تأسفآور است. چنین لجنزاری درست در راه ورودی مشرقالاذکار!
- در روزنامهها خیلی در این مورد نوشتهاند. نیلوفر آبی در میان لجنزار میروید و با زیبایی و پاکی تمام از کثافت بری میماند. میگویند مشرقالاذکار پرتو نوری است در این تاریکی مطلق.
- یکی از روزنامههای مهمّ هند مقالهای دارد از یکی از مشهورترین سیاستمداران جنوب هند مینویسد: « در هندوستان بحث است که در محلّ زادگاه کریشنا که مسجدی ساخته بودند و اخیراً به وسیلۀ متعصبین هندو خراب شده است، آیا باید معبد کریشنا ساخت یا مسجد. من میگویم باید مشرقالاذکار بهائی ساخت زیرا درهایش به روی همه یکسان باز است مسلمان و هندو، ثروتمند و فقیر».
به مسافرخانۀ مشرقالاذکار رسیدهایم خداحافظی میکنم و به اطاقم میروم. روی میز یادداشت کوچکی است از برنامۀ کارهای هفته در دهلی. نظرم جلب میشود آقای جگموهان وزیر آبادانی خواستهاند با من ملاقات کنند.
نمیدانم رطوبت هواست یا تغییر ساعت، نمیتوانم بخوابم. روی تخت مینشینم و از پنجره به بیرون نگاه میکنم. مشرقالاذکار مثل یک روح مقدّس در میان قاب پنجره نشسته است. چه سالهای عزیزی، چه خاطرات افسانهای و شیرینی، چه داستان عجیبی.
سالها قبل وقتی حضرت ولیّ امرالله به احبّای هند دستور فرمودند زمینی برای مشرقالاذکار بخرند، احبّای هند محدود و از نظر مالی در سختی بودند. نظر به محدودیّتهای خود زمینهای کوچکی را در نظر میگرفتند ولی مورد موافقت هیکل مبارک قرار نمیگرفت تا این که زمین «بهاپور» پیدا شد. صاحب ملک که دریافته بود زمین در منطقۀ سبز طرح جامع قرار دارد و نمیشود بنایی در آن ساخت آن را به قیمت نازلی برای فروش گذاشته بود. احبّاء هم که تأیید حضرت ولیّ امرالله را گرفته بودند در نهایت سرور آن را خریداری کردند ولی زود دریافتند که زمین جزئی از فضای سبز است و اجازۀ ساختمان نخواهد بود. در عین حال چون برنامهای برای ساختن مشرقالاذکار نبود مطلب ساکت مانده بود. تا این که بیت العدل اعظم مقرّر فرمودند معبد هند ساخته شود و من با این مأموریّت به دهلی رفتم آقای جگموهان وزیر امروز در آن وقت رئیس ادارهء توسعه و آبادانی شهر دهلی بودند. ادارۀ توسعه و آبادانی و رئیس قدرتمند آن بههیچ وجه حاضر به تغییر موقعیّت زمین از فضای سبز نمیشدند و کار ساختمان معوّق مانده بود.
از آن جا که کار خداوند باید انجام شود، در مدّتی کمتر از یک سال دولت هند و همراه آن رؤسای ادارات مهم عوض شدند. ما مشتاقانه سراغ رئیس جدید ادارۀ توسعه و آبادانی دهلی رفتیم و طرح نیلوفر آبی را جلویش گذاشتیم. ایشان گفت این فضای سبز است نیلوفر هم گل است با هم مخالفتی ندارند. ما جواز ساختمان گرفتیم و کار شروع شد.
امروز مشرقالاذکار ساخته شده. سالی سه، چهار میلیون بازدیدکننده دارد و تنها فضای سبز و دلپذیر در دل آن مجموعۀ فضای سبز پیشبینی شده در طرح جامع شهر دهلی است که مانده است و بقیه فضای سبز را به لجنزاری تبدیل کردهاند.
* * *
دو روز بعد برای ملاقات وزیر میرویم. میگویند امروز روز تصویب بودجۀ دولت در پارلمان است و وزرا به حدّی مشغولند که تمام وقت را در پارلمان میگذرانند ولی ایشان به خاطر اهمّیّت موضوع و به خاطر ملاقات ما از پارلمان بیرون آمدهاند. رئیس ادارۀ توسعه و آبادانی دهلی هم در جلسه حاضرند. پشتکار و جدّیّت و قدرت انجام کار وزیر جگموهان در کشور بسیار شهرت دارد. از ایشان به خاطر دعوتشان تشکر میکنم و میگویم آوازۀ خدمات و موفّقیّتهای ایشان را در امر آبادانی مملکت و بخصوص استان دهلی شنیدهام و همیشه تقدیر کردهام.
ایشان با اشاره به عکس مشرقالاذکار که بر دیوار اطاقشان آویخته شده خدمت بهائیان را در زیبایی دهلی تقدیر میکنند و مشرقالاذکار را سمبل معماری مدرن دوران بعد از استقلال هند مینامند و اضافه میکنند البته شما در جریان تحولات در مورد فضای سبز موجود در اطراف معبد نیلوفری هستید. این زمین باید برای بهائیان هم از اهمّیّت زیادی برخوردار باشد. متأسفانه به دلایل سیاسی سالها زحمات ما در مورد تبدیل این فضا به محوطهای سرسبز و مفید برای شهر بینتیجه مانده و این قسمت شهر در واقع به عاملی برای سرافکندگی و خجالت در برابر چشم هزاران سیاح که از سراسر عالم و هندوستان برای بازدید از معبد بهائیان میآیند تبدیل شده است. امروز در واقع تنها قسمت فضای سبز که محفوظ مانده است باغهای معبد نیلوفری است. ما از این مطلب بسیار متأسفیم و امیدواریم بتوان برای مسأله راهحلّی پیدا کرد. منظور من از ملاقات با شما مشورت در این موضوع است.
میگویم البته اوّلین مشکل حلّ مسکن و پیدا کردن محلّ مناسب برای انتقال صدها هزار ساکنین این زاغههاست.
ایشان میپرسند اگر این مشکل حل شود برای این زمین وسیع چه پیشنهادی دارید. البته میدانید اگر زمین بیاستفاده بماند در مدّت کوتاهی به حال اوّل برمیگردد و امکان حفظ آن نخواهد بود.
فکر میکنم چطور زمانه عوض میشود. ایشان که سالها با آن اقتدار مخالف ساختمان مشرقالاذکار در فضای سبز بوده است، امروز مشرقالاذکار را تنها حافظ آن فضا میداند. امّا این موضوع بسیار حساسی است، آنچه در اطراف مشرقالاذکار ساخته شود با آن رابطۀ بسیار نزدیک دارد. از طرفی بسیار اهمّیّت خواهد داشت که هزاران مردم فقیر و ساکنین زاغهها در مورد این کار چه فکر خواهند کرد. البته مهم است رابطۀ روحانی و محبّتی که بین زاغهنشینان و مشرقالاذکار به عنوان معبدی که درهای آن به روی شاه و گدا یکسان باز است وجود دارد، محفوظ بماند.
یک مرتبه فکری به ذهنم میرسد میگویم: البته آنچه میگویم آن طور که آرزو داشتم بر پایۀ بررسی و مطالعۀ دقیقی نیست امّا وقتی به نقشۀ این مجموعۀ وسیع که روی میز شماست نگاه میکنیم، زمینی میبینیم وسیع که در اطراف آن چندین معبد مهم موجود است. یک طرف معبد قدیمی و تاریخی کالکاجی که در سال میلیونها زائر دارد، طرف دیگر معبد هاریاکریشناست. بر بلندترین نقطۀ زمین معبد شیوا واقع شده و در قلب زمین مشرقالاذکار بهائیان است که با حدود چهار میلیون بازدیدکننده در سال پربازدیدکنندهترین ساختمان جهان شناخته شده، این جمعیّت و هزاران سیاح خارجی که به دهلی میآیند در واقع در جستجوی روحانیّت و تفکّر معنوی به هند آمدهاند. به نظر میرسد زمینی که در واقع این معابد را به هم وصل میکند جا دارد به باغی روحانی تبدیل شود. باغی برای تسکین روح و آرامش خیال، تفکّر و سیر و سلوک در عوالم روحانی، بدون ارتباط با هیچ مذهب بخصوص. همانطور که مشرقالاذکار درهایش را به روی مردم همۀ مذاهب گشوده است و به صورت سمبلی از اتّحاد و الفت ادیان در آمده است در این باغها نیز با بهرهگیری از زیباییهای خلقت در طبیعت، انسان به عظمت روح الهی و الطاف خداوندی بیاندیشد و آئینۀ روح خود را صیقل دهد. چنین باغی در دنیا کمنظیر خواهد بود و در عین حال چون مشرقالاذکار معرّف ارزشهای روحانی مملکت و فرهنگ هندوستان خواهد بود.
وزیر با هیجان در صندلی خود حرکت میکند و میگوید:
بسیار فکر جالبی است این بهترین راهحل است. دهلی به چنین باغی احتیاج دارد. تأسیس آن دلیل بر روشنبینی دولت و موجب سربلندی ادارۀ توسعه و آبادانی دهلی است. از طرفی هم مشکل سیاسی محل را حل میکند. افکار عمومی از تأسیس چنان فضای روحانی که در واقع حافظ و معرّف اصول مردمی و انسانی است پشتیبانی خواهد کرد و شاید به کمک آن خیلی راحتتر بتوانیم مشکل زاغهها را حل کنیم. ترتیبی خواهیم داد که شما با استاندار دهلی ملاقات کنید، ایشان خیلی به این مشکل توجّه دارند و پیشنهاد شما برایشان جالب خواهد بود. با نهایت جدّیّت دنبال این کار خواهیم بود.
* * *
استاندار دهلی را روز بعد در منزلشان ملاقات کردیم، از من خواستند این پیشنهاد را به صورت طرحی با جزئیات بیشتر برایشان بنویسم که البته فوراً انجام شد.
گزارش و ایدهء باغ روحانی در روزنامههای دهلی با آب و تاب تمام به اطّلاع مردم رسید چند ماه بعد از دهلی تلفنی اطّلاع دادند کار تمیز کردن محوطه از زاغهها شروع شده است. در محلّی دیگر زمین مناسب در اختیار زاغهنشینان قرار گرفت با حقّ مالکیت لازم و دولت وسایل در اختیار آنها قرار داد تا برای خود کلبهای ساخته و اسباب و اثاثیّۀ خود را به محلّ جدید منتقل نمایند.
به پیشنهاد من طرح باغ روحانی بر اساس برنامهای که در اختیار ایشان قرار گرفته بود مابین طرّاحان هندی در سراسر کشور به مسابقه گذاشته شد.
مدّتی بعد گزارش مفصلی از هند رسید. نخستوزیر هندوستان آقای "واج پای" در طیّ مراسم بسیار مجلّلی با حضور ۱۵۰۰ (هزار و پانصد) نفر از مردم و بزرگان شهر که در کنار مشرقالاذکار و در ورودی باغ روحانی انجام شده، سنگ بنای آن را گذاشتند. صحبتهای بسیار جالب ایشان با تفصیل در مطبوعات هند چاپ شده است.
نخستوزیر دراوّل به شنوندگان اطمینان دادند که دولت هند اجازه نخواهد داد روحانیّت در این عصر بیاعتقادی فراموش شود.
سپس در حالی که به بنای مشرقالاذکار اشاره میکردند تأکید نمودند که بارها از مشرقالاذکار دیدن کردهاند و ادامه دادند:
«گویی این لوتوس زیبا یک دفعه از دل ظلمت شکفته است. من در داخل این معبد بودهام. در آن احساس عمیقی از صلح و آرامش به انسان دست میدهد. گاهی اوقات مردم با کنجکاوی میپرسند چرا در این جا تندیسی از خدایان نیست؟ من به آنها میگویم در عوض در داخل معبد خداوند را در قلب خود مییابید. در این معبد دیوار و حصاری بر سر راه شما نیست. درها به روی همه گشوده است. این عصر عصر جدیدی است ما هم باید افکار خود را تازه کنیم اگر چه بسیار دشوار باشد».
* * *
به تصویر مشرقالاذکار و گزارش مراسم نگاه میکنم، شهر در خواب است مثل این است که در دهلی هستم. روی تختخواب اطاق مهمان در ساختمان گوشۀ زمین مشرقالاذکار نشستهام. مشرقالاذکار در نور مهتاب، آبیرنگ در قاب پنجره در کمال زیبایی و جلال است. بیست و پنج سال از اوّل این داستان گذشته است امّا مثل این که این تصویر در قاب پنجره از ازل بوده است و تا ابد خواهد بود.
فکر میکنم این ما هستیم که میآییم و میرویم. دولتها که عوض شدهاند، وزیرها که آمدهاند و رفتهاند، جوششها و کوششها، مخالفتها و موافقتها، ولی در یک چیز هیچ تغییری حاصل نشده است. نقشۀ الهی، همان شده است که باید میشده، نه زیاد نه کم، نه دیر نه زود. در آرامش باشکوه شب به بیان حضرت اعلی' فکر میکنم «آنچه کند همان میشود نه آن است که نشود».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر